(نساء) یعدهم و یمینّهم و مایعدهم الشیطان الا غروراً
(نساء) و لامتینهم و لآمرّنهم...
کمثل الشیطان اذ قال للانسان الکفر فلمّا کفر قال انی برئٌ منک انی اخاف الله رب العالمین. سوره اسراء آیه 6، و ما یعدهم الشیطان الا غرورا. یکی از شگردهای او این استکه انسانها را به آرزوهای طولانی و غیر واقعی و نشدنی وادار می کند و نتیجه این چنین آمال و آرزوهای در انسان، غفلت از حق تعالی و یاد او و علاقه شدید به دنیا و دلبستگی به مظاهر آن می شود. کما اینکه در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده که فرمودند: ان اخوف ما اخاف علیکم اثنان اتباع الهوی و طول الامل اما اتباع الهوی فیصد عن الحق. . . و اما طول الامل فینسی الاخرة.
بهترین مصداق در این بحث همان سراب معروف است که انسان تشنه بدنبال سراب می رود و نتیجه جز تشنه شدن و تشنه مردن نخواهد بود. و تزئین نمودن، لذات و شهوات، از مال و ثروت و زن و فرزند و. . . القاآت او به گوش دل بنی آدم که اگر چنین کنی و چنان خواهد شد و... و عمر و جان را تلف کرده و نتیجه ای جز حسرت و اندوه و دست خالی رفتن نخواهد بود حدیث تلفین میت حدیث اینکه در وقت مردن، به محتضر وعده آب می دهد بشرط اینکه دین را بدهد ولی او اگر مطیع شیطان شود تشنه و کافر خواهد مرد. به این حدیث مشهور فکر کنید. ماجرای برصیصای عابد. از این قرار استکه در زمان بنی اسرائیل، شخصی بنام برصیصا، در اثر ریاضت و عبادت، به مقامی رسید که شهرت در زهد و تقوی پیدا کرد و دعایش مستجاب می گشت.
در آن وقت حاکمی بود که دخترش به بیماری صعب العلاج مبتلا گشت و اطباء زمان از درمان او نا امید گشتند و پدر او که حکومت آن سرزمین را داشت، بشدّت غمگین شد. اطرافیان که چنین حالی را مشاهده کردند، به حاکم گفتند:حال که چنین وضعی پیش آمده و اطباء هم عاجز شدند، عابدی مستجاب الدعوة بنام برصیصا وجود دارد که شاید بتواند بشما کمکی کند و دخترتان شفا بگیرد. حاکم با عدّه ای او را فرستاد بنزد این عابد. و با اعتمادی که به او داشتند، دختر را گذاشتند و برگشتند. برصیصا، دعا کرد و درخواست شفایش نمود، خداوند هم دعایش را مستجاب کرده و دختر حاکم، بهبودی کامل یافت. امّا ماجرا تمام نمی شود و شیطان بسراغ برصیصا آمد که این دختر زیبا و طنازی است و از او بی بهره نباش و موقعیت این لذت را از دست نده. بالأخره با وسوسه های شیطان، برصیصا، به دختر حاکم، طمع کرد و کام گرفت و عابد زاهد، مرتکب زانی شد. امّا شیطان، رهایش نکرد. این بار باو گفت که اگر برود و به پدرش ماجرا را بگوید، ترا می کشد، بیا و چاره بیندیش، او را بکش و بقتل برسان و سپس در معبد خود او را دفن کن و به اطرافیان حاکم بگو که او شفا یافت و رفت. با اعتمادی که بتو دارند می روند و موضوع تمام می شود. برصیصا، در اثر وساوس ابلیس، او را کشت و بخاک سپرد. روز بعد که مردان حاکم آمدند، گفت او بهبود یافت و رفت. آنها هم اعتماد کردند و رفتند. در بین راه، ابلیس، بصورت مردی عابر بایشان برخورد و ماجرا را پرسید و آنها قضیه را گفتند. او گفت که عابد دروغ گفته و دختر حاکم را گشته بعد از اینکه با او زنا نموده است و در معبد او را بخاک سپرده است، بروید و جسد او را در فلان مکان پیدا کنید. آمدند و جستجو کردند و یافتند و آن عابد مستجاب الدعوه که مغلوب شیطان شده بود، عزّتش به ذلّت تبدیل شده بود و او را با خواری به دربار حاکم بردند و ماجرا را نقل کردند حاکم که علاقه شدیدی به دخترش داشت، با شنیدن این موضوع، دستور داد که فوراً برصیصا را به دار بکشند. هنوز نقشه شیطان تمام نشده است. پس بشنوید که عاقبت چه شد؟ وقتی برصیصا با طناب دار مأنوس شد، ابلیس بر او ظاهر شد و از خوشحالی می خندید برصیصا او را دشنام داد. ابلیس گفت اگر بخواهی می توانم ترا نجات دهم. عابد گفت چگونه؟ گفت به من سجده کن، گفت طناب بر گردنم افتاده چگونه؟ ابلیس گفت که چشمانت را به نیت و قصد سجود بر من بر هم بگذار. برصیصا با خود گفت که سجده می کنم و بعد توبه می کنم. چشمانش را به قصد سجود بر شیطان بر هم گذاشت و طناب دار کشیده شد و بهمان حال از دینا رفت. عابد مستجاب الدعوه دیگر برصیصای زانی قاتل کافر شده است. امام صادقu این داستان را در ذیل این آیه بیان فرمود:کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلمّا کفر قال انی بریٌ منک انی اخاف الله رب العالمین فکان عاقبتهما. . . ای عزیز خوب دقت و تأمل بنما!! و بدان که شیطان هیچوقت خوبی و رشد و کمال ما را خواستار نیست.